ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
براى معاینه گاو "کاک عبداله" عازم روستاى سراب شدم. در حیاط کوچک خانه، طویله کاهگلى و قدیمى نسبتاً بزرگى بود که حکایت از وجود دام هاى فراوان درسال هاى دور درون خودش داشت، ولى الان تنها یک گاو قهوه اى شاخدار ساکنش بود که به شدت افسرده و به قول خودمون درون افکارش غرق شده بود که برخلاف عادت گاوها حتى نیم نگاهى هم به من تازه وارد نیانداخت.
کاک عبداله و همسر پیرش این گاو را براى استفاده از شیر و ماستش نگهدارى می کردند و به قول دایه خانم "دیگر توان مالى و جانى نگهدارى دام هاى بیشتر را نداریم".
پس از پرسش هاى معمول براى گرفتن تاریخچه از صاحب دام، دایه خانم آهى کشیده و گفت: "دکتر جان، از شانس بد ما، «نازى» سه روزه لب به غذا نزده، اندازه نصف روزهاى قبل آب نخورده و شیرش کلاً خشک شده."
پس از معاینه و بررسى هاى معمول، متوجه شدم نازى در حال سقط جنین است.
جریان را به کاک عبداله و دایه خانم گفتم و پرسیدم که تازگى استرسى مثل واکسن، تزریق آمپول، حمله سگ و... به گاو وارد نشده است؟ جواب دادند هیچکدام نبوده.
کمک کردم و جنین ٥ ماهه مرده را انداخت و داروهاى لازمه را تجویز می کردم که دایه خانم گفت: "اینم از شانس ما که بعد از فروختن «رشه» چشم امیدمان به گوساله داخل شکمش بود، اونم از دست رفت"
کنجکاو شده و موضوع را پرسیدم. جواب داد: "سه روز قبل «رشه» گوساله ٨ ماهه نازى را براى مخارج زندگى به چوبدار روستا فروختیم"
با شنیدنش دلم گرفت و برگشتم به دقت سر و صورت گاو را برانداز کردم. تازه متوجه اشک هاى آویزان از چشمان نازى شدم. در چشمان معصومش غم بزرگى را می شد احساس کرد؛ غم جداشدن از پسر و تنها همدمش.
دوستان اهل فن بهتر می دانند که براى سقط گاو علل بسیارى وجود دارد که وارد شدن استرس فوق العاده شدید، یکى از آنهاست. ناراحتى از دست دادن فرزند براى نازى بقدرى شدید بود که باعث بیمارى روحى و سقطش شد.
به مرور با کمک دارو، درمان شده و بهبود یافت ولى مطمئناً داغ از دست دادن بچه اش، از یادش نخواهد رفت.