ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
غرابها وقتی فقط چهار ماه سن دارند، در زمینهی درک اعداد، دنبال کردن نشانهها و بسیاری از وظایف دیگر بهخوبی کپیهای بزرگ عمل میکنند.
دانشمندان و افراد عادی که به رفتار جانوران توجه میکنند، سالها است که میدانند غرابها و کلاغهای خویشاوند آنها بسیار باهوش هستند. اما بیشتر مطالعات از آزمایشهای واحدی استفاده میکنند که چشمانداز محدودی از هوش کلی آنها ارائه میدهد. سیمونه پیکا، دانشمند علوم شناختی دانشگاه اوسنابروک آلمان و نویسندهی اصلی مقاله، میگوید: «اغلب در وظایف انفرادی، فقط این موضوع را آزمایش میکنید که آیا پرنده میتواند بفهمد که چیزی را پنهان میکنید.»
مطالعه جدیدی که سعی دارد به این نقص بپردازد، شواهد خوبی ارائه میدهد که پرندگان جوانی که فقط ۴ ماه سن دارند، دارای انواع خاصی از هوشمندی هستند که معادل کپیهای بزرگ بالغ است. این پرندگان باهوش در انجام وظایف مختلفی که برای اندازهگیری هوش طراحی شده بود، به خوبی شامپانزهها و اورانگوتانها عمل میکردند. پیکا میگوید: «اکنون شواهد بسیار محکمی داریم که بر اساس آنها بگوییم حداقل در وظایف مورد بررسی، عملکرد غرابها بسیار شبیه عملکرد کپیهای بزرگ است. در کلِ طیف مهارتهای شناختی، هوش آنها واقعا شگفتانگیز است.»
یافتههای مطالعهی جدید که در مجلهی Scientific Reports منتشر شد، به شواهد موجود در این زمینه اضافه میکند که مهارتهای شناختی قابل توجه فقط مختص نخستیها نیست؛ بلکه در گونههای خاصی در سراسر سلسلهی جانوران دیده میشود.
پیکا و همکارانش در کار جدید خود از مجموعهای از آزمونها استفاده کردند که استر هرمن از مؤسسهی انسانشناسی تکاملی ماکس پلانک آلمان آنها را در سال ۲۰۰۷ به منظور مطالعهی عملکرد شناختی کپیهای بزرگ و کودک انسان ایجاد کرد. روش هرمن عملکرد عمومی طیف وسیعی از وظایف اجتماعی و فیزیکی را اندازهگیری میکند. در رویکردهای مورد استفاده در مطالعات گذشته، در بیشتر موارد فقط یک جنبه از استدلال شناختی مورد بررسی قرار میگرفت. هرمن و دانشمندان دیگر از این تکنیک برای مقایسهی بینگونهای در میمونها، سگها و طوطیها استفاده کردهاند.
پیکا، هرمن و همکارانشان همین مجموعه آزمایشها را با ایجاد کمی تغییر، روی ۸ غرابی که بهصورت دستی پرورش یافته بودند، اجرا کردند. این ارزیابیها شامل ۹ گروه فیزیکی و ۶ گروه اجتماعی و هر یک حاوی حداکثر ۴ وظیفهی مختلف بود که هر کدام چند بار تکرار میشد. پیکا میگوید: «سعی کردیم وظایف زیادی در حوزههای مختلفی داشته باشیم تا به درک جامعی از قابلیتهای غرابها دست پیدا کنیم.»
آزمونهای فیزیکی، توانایی پرندگان را از نظر ردیابی اشیاء در فضا و درک اعداد اندازهگیری میکرد. برای مثال، پژوهشگران پاداشی زیر فنجان خاصی قرار دادند و سپس آن را به همراه چند فنجان دیگر به اطراف منتقل کردند تا ببینند آیا غرابها میتوانند فنجانی حاوی پاداش را دنبال کنند.
در آزمون اجتماعی، پژوهشگران به ارزیابی این موضوع پرداختند که پرندگان در زمینهی دنبال کردن علامتهایی که فرد آزمایشگر نشان میدهد، چگونه عمل میکنند. برای مثال فرد با نگاه کردن یا اشاره به فنجان حاوی پاداش به آنها علامت میداد یا به پرندهها نشان میداد چگونه به پاداش دسترسی پیدا کنند و سپس مشاهده میکرد که آیا آنها میتوانند بر اساس آنچه مشاهده کردهاند، به پاداش دسترسی پیدا کنند.
پژوهشگران ۳۳ وظیفه را برای هر غراب در سن ۴، ۸، ۱۲ و ۱۶ ماهگی تکرار کردند. موجب شگفتی آنها بود که دریافتند پرندگانی که فقط چهار ماهه هستند، بیشتر وظایف را یاد گرفتهاند؛ تا حدی که تقریبا بهطورکلی، نتایج غرابهای جوان با نتایج اورانگوتانها و شامپانزههای بالغی که هرمن قبلا آزمایش کرده بود، مشابه بود. پیکا میگوید: «انتظار نداشتیم آنها به این سرعت بر این وظایف تسلط پیدا کنند.» او و همکارانش حدس میزنند که توسعهی شناختی غرابها باید روند پیشرفت سریعی داشته باشد؛ زیرا از حدود چهارماهگی شروع به تعامل بیشتر با محیط اجتماعی و اکولوژیکی خود میکنند. بر اساس مطالعات قبلی که عملکرد انسان و کپیهای دیگر را مقایسه کردهاند، هرمن حدس میزند کودکانی که ۲ سال نیمه در وظایف شناختی اجتماعی از غرابها بهتر عمل کنند؛ اما در بیشتر آزمونهای شناختی فیزیکی تقریبا نظیر این پرندهها خواهند بود.
کلودیا واشر، متخصص اکولوژی رفتاری در دانشگاه آنگلیا راسکین انگلستان که در این پژوهش مشارکتی نداشته است، میگوید از برخی جهات، این یافتهها در مورد هوش غرابها مورد انتظار است؛ اما از نظر اثبات عملکرد شناختی پرندگان اهمیت دارد. او میگوید: «مدتزمان زیادی است که کپیهای بزرگ و بهطور کلی نخستیها به خاطر تواناییهای شناختی خارقالعاده مورد تحسین قرار میگیرند؛ اما اکنون میبینیم طبقههای دیگر جانوری از جمله پرندگان نیز عملکرد شناختی مشابهی نشان میدهند. برای درک کامل تکامل تواناییهای شناختی در غیر انسانها، به مقایسههای جامعتری مانند این مطالعهی غرابها نیاز داریم. همچنین باید گونههای بسیار بیشتری را آزمایش کنیم.»
مطالعهی جدید شواهدی محکمی دراینباره ارائه میدهد که غرابها مانند نخستیها دارای هوش عمومی انعطافپذیر و قوی هستند؛ اما پیکا خاطرنشان میکند که مواردی برای احتیاط وجود دارد. او و همکارانش فقط ۸ پرنده را مورد مطالعه قرار دادند. علاوهبراین، چالشهای شناختی که غرابها در محیط اسارت با آن روبهرو شدند، با چیزی که در طبیعت با آن مواجه میشوند، متفاوت است. برای مثال، غرابهای مورد مطالعه به اندازهای که انتظار میرفت، در انجام وظایف فضایی خوب عمل نکردند که با توجه به این موضوع که پرندگان در کل زندگی خود طی پرواز مشغول موقعیتیابی در مناطق بزرگ هستند، عجیب است.
عامل دیگری که ممکن است روی عملکرد غرابها اثرگذار باشد این است که آنها بیش از اینکه با اعضای گونهی خود یا گونهی نزدیک در تعامل بوده باشند، با انسانها تعامل داشتهاند. این امر ممکن است موجب سردرگمی آنها شده باشد. ماتیاس اوسوات، دانشمند علوم شناختی در دانشگاه لوند سوئد که در این پژوهش نقشی نداشت، میگوید: «غرابها بهسرعت یاد میگیرند و غرابهای مورد مطالعه به دست انسان پرورش پیدا کرده بودند؛ اما فاصلهی بین دو گونهی در تعامل (انسان و پرنده) ممکن است روی عملکرد و ارزیابی آن اثر داشته باشد که باید در مطالعات آینده در نظر گرفته شود. او میگوید مطالعهی حاضر ممکن است هوش غرابها را کمتر از حد واقعی نشان دهد؛ ولی شاهد دیگری از مهارتهای اجتماعی انعطافپذیر آنها است.
منبع: زومیت
زومیت/ بار دیگر، کلاغها هوش شگفتانگیز خود را با موفقیت در آزمایشی شناختی نشان دادند تا ثابت کنند که آنها نیز همچون کودک انسان میتوانند خود را کنترل کنند.
در آزمایشی تازه، وقتی کلاغها میدیدند که غذای بهتری در راه است، میتوانستند از خوردن چیزی که به آنها ارائه شده اجتناب کنند. پژوهشگران گفتند این پژوهش که روی کلاغهای کالدونیای جدید انجام شده، نخستین آزمایش از نوع خود محسوب میشود که بهطور همزمان روی کودکان و کلاغها اجرا شده است.
آزمایش مذکور مبتنیبر آزمایش مشهوری است که در دههی ۱۹۶۰ روی کودکان انجام میشد و آزمایش مارشمالو استنفورد نام دارد. در این آزمایش، کودک همراهبا یک مارشمالو (نوعی کلوچه) در اتاقی قرار میگرفت. پژوهشگران به او میگفتند که اگر بتواند بهمدت ۱۵ دقیقه خود را کنترل کرده و کلوچه را نخورد، یک کلوچهی دیگر به او داده میشود. این توانایی به تأخیر انداختن خوشنودی نشاندهندهی تواناییهای شناختی مانند برنامهریزی برای آینده است و در ابتدا برای مطالعه این موضوع انجام میشد که چگونه شناخت انسان توسعه پیدا میکند؛ مخصوصا از این نظر که انسان در چه سنی به آن اندازه باهوش است که اگر قرار باشد در آینده به چیز بهتری دست پیدا کند، خوشنودی خود را به تعویق بیندازد.
بدیهی است که آزمایش را دقیقا به همین شکل نمیتوان روی کلاغها اجرا کرد. تا آنجا که ما میدانیم آنها زبان انسان را نمیتوانند درک کنند. بههمین خاطر، آزمایش اصلاح شد. پژوهشگران تحت هدایت راشائل میلر از دانشگاه کمبریج دستگاهی متشکل از یک سینی چرخان در یک محفظهی شفاف را استفاده کردند. سپس دو ماده غذایی (برای کودکان استیکر) روی سینی گذاشته میشد که یکی فورا در دسترس بوده و دیگری که بهتر بود، زمانی در دسترس قرار میگرفت که سینی پس از مدت کوتاهی میچرخید. مورد دوم ازنظر کیفیت (مثلا گوشت بهجای سیب و استیکر جذابتر) یا از نظر مقدار بیشتر بود.
۹ کلاغ وحشی و ۶۱ کودک دارای سن بین ۳ تا ۵ سال درمورد نحوهی عملکرد دستگاه آموزش دیدند و سپس با دو شرط مورد آزمایش قرار گرفتند؛ با پاداشهای قابل مشاهده یا پاداش پنهان زیر پوشش روی سینی. وقتی پاداشها قابلمشاهده بودند، هر دو گروه کلاغها و کودکان در به تأخیر انداختن خشنودی خود و رسیدن به پاداش بهتر عملکرد خوبی داشتند و مخصوصا وقتی کیفیت پاداش دوم بهتر بود (و نه مقدار آن)، تمایل بیشتری به صبر کردن داشتند. اما درموردی که پاداشها پنهان بود، کودکان نسبتبه کلاغها عملکرد بهتری داشتند.
پژوهشگران میگویند علت تفاوت عملکرد یادشده دقیقا مشخص نیست؛ اما شاید ارتباطی با وحشی بودن کلاغها داشته باشد. هر زمان که پژوهشگران وارد فضای آزمایش میشدند تا سینی را مرتب کنند، کلاغها دور میماندند و تنها زمانیکه انسان دور میشد، به سینی نزدیک میشدند. بنابراین آنها نمیدانستند که چه پاداشی زیر پوشش پنهان است و تنها متکی بر استدلال خود در این مورد بودند تا بفهمند که آیا پاداش پنهانشده ارزش انتظار دارد یا نه. درمقابل، کودکان چنین ترسی نداشتند و میتوانستند ببینند که پژوهشگران چه چیزی را زیر پوشش پنهان میکنند و سپس بهخاطر بیاورند که زیر پوشش چه چیزی بود. البته پژوهشگران به این نکته نیز اشاره میکنند که شاید ردیابی دست انسان بهوسیلهی کلاغها و سپس استدلال درمورد پاداش پنهان شده موجب تحمیل بار اضافی روی حافظهی کاری آنها شود و به همین علت، کلاغها عملکرد خوبی ندارند.
نتایج مطالعهی حاضر با نتایج مطالعهای که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد، همخوانی دارد. در مطالعهی مذکور نیز که مبتنی بر آزمایش مارشمالو بود، به کلاغهای کالدونیای جدید یک وعدهی غذایی داده و به آنها آموزش داده شد که اگر منتظر بمانند وعده غذایی بهتری دریافت میکنند (ازنظر کیفیت یا کمیت). در این آزمایش نیز پرندگان نشان دادند که اگر وعدهی غذایی بعدی ازنظر کیفیت بهتر باشد، نسبتبه حالتی که فقط مقدار آن بیشتر باشد، بیشتر تمایل دارند که برای آن منتظر بمانند.
با این حال، مطالعهی دیگری که در سال ۲۰۱۴ ارائه شد، نشان داد که کلاغهای کالدونیای جدید مانند کودکان میتوانند علت و اثر را درک کنند. این توانایی در یک آزمایش جابهجایی آب نشان داده شد. لولههای حاوی آبی به کلاغها ارائه میشد که یک مادهی خوراکی روی سطح آب شناور بود ولی در حالت عادی کلاغ به آنها دسترسی نداشت. کلاغها میتوانستند اشیاء را در آب بیندازند تا سطح آب بالا آمده و به آن پاداش دست پیدا کنند. پژوهشگران مطالعه چنین گفتند که این درک مشابه درک در کودک ۷ ساله است. بنابراین شاید اگر کلاغها بتوانند ردیابی دست را یاد بگیرند و مشاهده کنند که انسان چه چیزی را در کجا قرار میدهد، بتوانند در آزمایش مطالعهی حاضر درست مانند کودک انسان عمل کنند. پژوهشگران در مقالهی خود نوشتند:
این نتایج به دانش ما در زمینهی خودکنترلی در پرندگان میافزاید؛ بهویژه در شناسایی برخی از عوامل زمینهساز که ممکن است روی عملکرد در این آزمایشها تأثیرگذار باشند. این عوامل باید هنگام طراحی آزمایشهای آینده و هنگام مقایسهی عملکرد بین گونههای مختلف درنظر گرفته شود. بنابراین یافتههای ما به ایجاد پایهای برای پژوهشهای آینده درمورد مکانیسمهای کنترل خود کمک میکند.
نتایج این پژوهش در مجلهی Animal Cognition منتشر شده است.